90/5/27
3:33 ص
دوکوهه اسلام ای خانه ای عشق /دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که اگر بسیجیان نبودنند اگرشهدا نبودنند ان چه می ماند ساختمانهای معمولی وزمینی پر از بلندی وکوتاهی مانند جاهای دیگر اما دوکوهه سالها با بسیجیان زندگی کرده دوکوهه سالها با شهدا زندگی کرده واز انها روح حیات گرفته است روح جاودانه دوکوهه مغبون است اما اشتباه نکنید او جنگ را دوست ندارد او جمع با صفای بسیجیان را دوست دارد او جمع شهدا را دوست دارد قطارها دیگر در کنار دوکوهه نمی ایستاند وان را فراموش کردند حتی برای پیاده کردن بسیجیان هم نمی ایستاند اما شهدا با دوکوهه انس والفت دیگری دارند این را می توان از حوض جلوی حسینه ای شهید حاج همت فهمید که همه ای شهدا در ان وضو گرفتند در حاشیه حوض تابلوهای از شهدا انس والفت خود را نشان می دهند اما نه به خاطر این تابلوها من چه بگویم تو خود باید بدانی والا من چه بگویم دوکوهه تورا با خدا چه عهدو پیمانی بود که این چنین از کرامت برخوردار شده ای که خاک وزمینت سجدگاه یاران خمینی گشت ودر فراقشان میدانم که چقدر دل تنگی دوکوهه میدانم که خودت را می خواهی به جبلل نماز شب شهدا بچسبانی وبه عرش سفر کنی دوکوهه از عمر تو هزاران سال میگذرد از ان روزها که ادم بر زمین می زیسته است ایا به جز اصحاب عاشورای سیدالشهدا تا الان سراغ داری که مثل شهدای ما خدا را عبادت کرده باشند دوکوهه تو چه کردی که بهشت اعتکاف کدام عارف دل سوخته بودی برخاک تو کدام معصوم قدم نهاده است اشک کدام عزادار حسین ع بر تو چکیده است که سجدگاه یاران خمینی شده ای دوکوهه میدانم که چقدر دل تنگی با من سخن بگو دوکوهه از حسینه ای سیدالشهدایت بگو انها امام را ندیدند اما یاران امام را دیده واز انان بوی خمینی را چشیده اند وانان در حقیقت خمینی فانی شدند واز این طریق بقایشان را بقای یاران خمینی پیوند خورده است دوکوهه تو الان تنهای تنهای تنها مغبون تر از تو الان نمی یابیم اما در مرداد سال 67 بود در همین جا در جلوی همین ساختمان گردان مالک بود که یک بار دیگر خون حیات در رگهای اسلام جاری شد دوباره عاشورا تکرار شد اما اینبار امام حسین ع تنها نبود خمینی ویارانش بودنند شهدا بودنند خمینی ویارانش غریب وتنها بودنند ای دوکوهه حق داری این چنین غمگین باشی جا دارد که هیچ موقع لبخند بر لب نیاوری تا ابد زانوی غم در بغل بگیری وخاموش سر در گریبان خود فرو بری اما دوکوهه تو شانس اوردی بعد از ان روز 29 مرداد 67 تو تنها شانس اوردی فقط تنها شدی وتو ماندی یاد شهدا تو ماندی نجوای شبانه ای نماز شب شهدا تو مانده ای تابلوی سردار خیبرت اما ناشکری نکن دوکوهه از این به بعد به حال من گریه کن به حال من غمگین باش دوکوهه از ان روزی که از توجدا شدم از خودم جدا شدم نمی خواهم درد بر درد تو اضافه کنم یا حدیث رنج گویم اما دوکوهه سرزمین من سرزمین زرنگی هاست در انجا پول سرنوشتها را ان طور که بخواهد تغیر میدهد عجل مسما را معلق میکند انجا پول حاکم است از گاه کوه میسازند به راحتی دروغ گفتن حق را نا حق میکنند در سرزمین من تربیت یافتگان تو ادمهای ساده بی تدبیر بی اینده هرکس پاک سخن بگوید به سفره میگیرندش هر کس درست بگوید دستش میاندازند وهر کس از شهادت بگوید مسخره اش میکنند وبرایش چاقو میکشند اصلا بیا با من بریم یک سری به سرزمین من بزنیم دوکوهه اما قول بده که ناراحت نشوی از تعنه زدنهیشان از حرفهایشان از مسخره کردنهایشان البته دوکوهه تقصیری هم ندارند انها تا حالا طعم دوست داشتن را درک نکردند اصلا نمیدانند دوست داشتن یعنی چی انها طعم عشق را نچشیده اند انها تا بحال عاشق راندیده اند با من بیا دوکوهه وبه انهای که افسوس میخورند که چرا جنگ زودتر تمام نشد بگو فرزندان من نجنگیدن که جنگیده باشند انها جنگیدن که استعدادهای نهفته ای ادمی را برای انهای که از پاک بودن نا امید شده بودن اشکار سازد بیا به انها ینیه ات گذشت بگو به ان مدعیان دروغین عشق حسین ع که با اوردن عذر شرعی خودشان را از امدن به جبهه معاف کردنند ومطمعنا اگر در عاشورا هم بودنند در اردوگاه امام حسین ع هم جایی نداشتن بیا با زمین صحبگاهت در مقابل قامت مادران شهدا زانو بزن واز شب زنده داری فرزندانشان بگو که چرا امام امت خواهان محشور شدن با فرزندانشان است دوکوهه بیا با من وبا ساختمانهایت بیا وبه انهای که مدینه ای فاضله را تنها یک افسانه میدانند با دیدن ساختمان های تو اب بر چشمانشان بپاچند تو باید با من بیای دوکوهه تا شهادت بدهی وتو شهادت دادنت احتیاج به سخن گفتن نداری تو تنها شاهدی هستی که احتیاج به سخن گفتن نداری دوکوهه تو یک پادگان نبودی تو یک گل خانه ای کامل بودی دوکوهه شب های تو همه شب قدر بود چه اشگها که نیمه های شب بر زمین جا گرفتند چه هجرها که در تو نقش بستند چه سجدها که بر خاک تو شد که ارزش هر کدام ان ها به اندازه ای سجده شش هزار ساله ابلیس می ارزد حسینه ای تو ساعت کار نداشت چراکه ساکنانت برای رازو نیاز پیش خدا وقت نمی شناختند ساختمانهایت هر کدام یک گلستان بود که بوی بهشت بوی غیرت بوی شرف ومردانگی عزت اخلاص افتخار میدادند حتی حمام تو زودتر از همه روح ادمی را تطهیر میداد وپاک میکرد تورا دوست دارم ای دوکوهه تجسم مظلومیت بسیجیان نشسته بر بال ملائکی تورا دوست دارم ای دوکوهه تو بوی بهشت میدهی تورا دوست دارم ای دوکوهه که حتی یک بار هم نشد که دامانت الوده شود حتی یک بار تو را دوست دارم که به زندگی من معنای بخشیدی تو با حسین ع اشنایم کردی زندگی را برایم ترسیم کردی ای دوکوهه تو گنجینه ای حیات عصری دیری نخواهد شد که بیاینند جستجو گران صلای خوبی ها برای خوب ماندن از تو بخواهند تا از دفینه های مقدست برایشان رو کنی از ذخیرهای عالم بقایت برایشان بگویی با من سخن بگو دوکوهه /ارواح طیب شهدا امام شهدا صلوات /علی اژیر
پیام رسان