90/7/23
5:37 ص
بعد عملیات خیبر بود که بعد از برگشتن از مرخصی گردان تخریب ل27 شد 3 تا گروهان اخه تا ان موقع 23 تا دسته بودبعد خیبر گردان از حالت دسته ای بودن در امد شد سه گروهان خدا رحمت کند همه ای شهدا را انگار دیروز بود مجید پازوکی با ان هیکل درشت زور بازوی درشتش همیشه با پای برهنه وسط مقر گردان که سه کیلومتر بیرون پادگان دوکوهه بود وهست حتما دوستان با راهیان نور دیدن مقر گردان تخریب ل27 بیرون دوکوهه بود به خاطر همین در چادر زندگی میکردیم ومجید پازوکی هم با ان هیکل همیشه وسط مقر در رفت وامد بود شاید تعجب بکنید که با ان هیکل اخه مجید که جسته لاغر نحیف داشت درست ولی ان جسته لاغر داستان جالبی دارد شایدم بدانید بله گردان شد سه گروهان 1 گروهان سید الشهدا ع فکر کنم شهید نوری شد اولین مسول گروهان قبل شهید محمودوند بعد شهادت عارف دل سوخته شهید نوری مسول گروهان شد علی اقا محمود وند 2 گروهان قمر بنی هاشم عکه مسول گروهانش مجید ثابتی بود بعدش مسول گروهانش شد شهید ابولقاسم کندی 3 واما گروهان امام حسن مجتبی ع که از همان اول شهید سید حسن موسوی پناه مسولش بود فرمانده گردان هم بعد برادر جعفر ربعی که اسیر شد در والفجر مقدماتی شد برادر جعفر جهروتی که بعد خیبر فرمانده گردان شد سردار جانباز حاج منصور رحیمی که معاونش دیگه زبان زد کل شاید جنگ شهید حاج محسن دین شعاری تخریب چون کار تخصصی بود عشق علاقه ای خاصی می خواست هر که یکبار می امد دیگه ماندگار میشد اینو از زبان شهید میثمی خودم بودم که نقل میکرد برای کادر لشگر داشت سخنرانی میکرد سخن از معنویت در کار شد که گفتند بنده شنیدم که گردان تخریب این لشگر از معنویت خاصی بر خوردار است وبچه ها در بیرون مقرشان قبر کندن شبها شب زنده داری میکنند یا بعصی نیرهای جدید که می امدن افراد خانواد هشان مثل پدر برادر اینها می امدن که مثلا برادر کوچک تر را بر گردانند به تهران اقا نه تنها برادر را بر نمی گردانند بلکه خودشان هم ماندگار میشدن این مثال نیست اتفاق افتاد منظورم این که امروز وقتی سخنرانی فرماندهی معظم کل قوا را در دیدار با بسیجیان کرمانشاه میدیدم از تلویزیون حصرت اقا سخنان قابل تعملی فرمودنند در باب ان پیام امام که اگر در کشوری افکار دل نشین بسیج باشد ان کشور شکست نمی خورد با همچین منظوری هست پیام چرا گردان تخریب در کل جنگ شد گردان تخریب با ان اوازه البته خدا وکیلی بقه ای گردانهای تخریب لشگرهای دیگه هم کم نداشتن مثل لشگر 10 سیدالشهدا ع که فرمانده شهیدش زبان زد خاص وعام بود شهید نوریان معروف به عبدالله وبقیه لشگرها هم همینطور خوب بلاخر تخریب بود رودری با خطر زیاد برای همین باید خیلی ایمانت قوی بود که شب عملیات جا نزنی سرنوشت یک عملیات بهم نریزی در زدن معبر همه ای اینا گفتم که برسم به مجید پازوکی شهید محمودوند شهید محمود غلامی وشهدای تفحص که 90 درصدشان از بچه های تخریب بودن که خدا شاهد است که بعد از جنگ چها کردن در تفحص وچها دیدن در پیدا کردن بدن شهدا چه خاطراتی که واقعا باید در سینه بماند تا ابد چون باور کردنش سخت برای عموم از ان گردان بود که مجید پازوکی ها امدن بیرون که الان هم در بهترین سطح علمی کشور یا اقتصادی ووو در هر کاری که وارد شدن بهترین شدن در حیطی مسولیت خود البته خوب طبقمعمول اثتسنا هم خوب همه جا هست اصلا چی شد که سخن به این جا کشید دردودل مان به کجا رفت امدم یک خاطر از مجید پازوکی بگم کجا رفتیم بله اقا مجید در عملیات والفجر هشت در جاده ای فاو املقصر یک طرف جاده نشسته بودیم ان موقع هم انقدر عراق پاتک میکرد که بچه ها دیگه مین کاری را فرصت کندن زمین این حرفا نبود فقط انقدری که بگذارن روی زمین مین می ریختیم توی گونی مین های ضد نفر بیشتر ضد تانک وخودرو را در هر گونی سه تا چهارتا میگذاشتیم اقا مجید هم با ان هیکل دوتا گونی مین برداشت البته برادرها میدانند که کوچک ترین تیر یا موج انفجار به ان مین ها برسد فکر کنم دگمه لباس هم نمی شود پیدا کرد که شهید اصغری یکی از اینهاست با تویوتا پر از مین در کربلای 5 منفجر شد ماشین هیچ اثری ازشان نماند خلاصه اقا مجید با دو تا گونی مین از کنار جاده بلند میشه که از روی جاده رد بشود وبرساند به ان طرف جاده هم زمان که بلند میشه دوتا عراقی هم جلوش بلند میشن اقا مجید دوتا گونی مین دستش ان دو عراقی هم دوتا کلاش فاصله هم عرص جاده زیاد ا0 متر که انها بدون معطلی شروع به شلیک می کنند اقا مجید هشت تا تیر می خوره بعدش که رسیدیم بالای سرش ان دو عراقی رو به درک واصل کردن مجید هم نفسی میکشید امیدی نبود هشت تا تیر ولی ان هیکل ولطف خدا باعث شد بعد از مدتی یک روز تو مقر بودیم که دیدیم اقا مجید امد البته خبر داشتیم که داره میاد تهران هم راه به راه ملاقتش از ان هیکل این چیزی مانده بود که موقع شهادتش بود که ان هم باز بقول خودش سنگین بود برای پرواز باید سبک بود تمام دل روده اقا مجید وصله پینی بود در تفحص در گرمای جنوب وسط بیبان بچه ها چادر میزدن وطبق معمول کمبود اب یخ غذا حالا کی بعد از دوران دفاع مقدس غذایمان شده بود کنسرو وکنسرو طفلک مجید کهوضع معد ورودهاش داغان بود می خورد هیچ نمی گفت که نکند بهش بگن برو عقب خدایا چه چیزی به این ها نشان دادی که انقدر عاشقت شدن با وضع سخت اگر یکمصاحبه ازش کسی می توانست بگیره جایزه داشت این اخریا یک چند تا انجام داد تا یک موفع صحبت میشد که مثلا چرا فلان مسول یا غیبتی می خواست شروع بشه زود یا نمی گذاشت به هر ترفندی بود یا زورش که نمی رسید از جمع میزد بیرون بعد شهادت محمود وند دیگه مجید معلوم بود که روی زمین نیست مثل روز برامان روشن بود نفر بعدی مجید باورتان نمیشه همه میدانستن بعدی مجید اخه با علی محمود وند مخصوصا بعد از جنگ دیگه بقول معروف یکی بودن تا شد من فرودگاه بودم در هواپیما که روز نامه کیهان مهمان دار پخش کرد صفحه ای اولش نوشته بود سرهنگ پاسدار مجید پازوکی عصر روز گذاشت بر اثر انفجار مین در فکه به خیل یاران شهدا پیوست عکسش با همان لبخند همیشگی /سجاد موحد {اژیر}
پیام رسان