سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

90/4/8
3:48 ص

در گرما گرم نبرد راننده ای که ما را اورده بود جلو امد پیش من گفت من تازه نامزد کردم چند ماه دیگه هم به پایان خدمتم نمانده ان موقع ها سپاه تازه سرباز وظیفه میگرفت برای همین بچه های بسیج راحتر بودند برای سربازی رفتن }گفتم برو خوشحال شد امد حرکت کنه گفتم لاعقل ماشین ونبر بذار باشه مکثی کرد دید بین ماشین حفظ جان حفظ جان واجب تر سویچ داد شروع به دویدن کنار جاده اسفالت به سمت عقب کرد بچه تمام دور لبهایشان خشگی سفید زده بود قیافه ها از ان مردانه ها تنها چیزی که به فکر بچه ها نمی رسید تشنگی وخستگی بود زیر پل کمک یکی از بچه ها خشاب پر میکردم که یک نفر از بالای پل قل خورد امد پاین خشاب اسلحه اش در اورد رو به اسمان کرد گفت خدا اینجوری انها فکر نکنند که قوی شدند اگه فشنگ بود میفهمیدند که با یک کلاش هم میشه جلوی دشمن گرفت حالم گرفته شد یعنی بقول امامحتی لحظه ای حاصر نبودنند دست از غرور انقلابی شان بردارند  گرما از یک طرف اتیش سنگین دشمن از طرفی من همینجور که اطراف نگاه میکردم یک دفع دیدم یک نفر پشت سرمان رفته روی یک تپه دو دست خودش به بالای سرش حالت قلف کردن بهم میزنه اول فکر کردمنیروهای خودی رسیدن به همایون بیگی نشان دادم گفت عراقی بابا تعجب کردم نگو کاملا تو محاصر افتادیم وعراقی هم روی تپه داشت علامت میداد از طرفی احمد که پیش حاج محمد اینا عقب تر درستاد لشگر بودنند ستاد که نه چندتا ماشین از هر واحدیم چندتا نیرو بود که کارو هدایت میکردند خبر لحظه به لحظه میرسید از طرفی ان نقطه درگیری از انجا فقط دود بود احمد گفت دیدم راننده مان داره میاد امد جلو گفتم چطور امدی عقب که ماجرا را گفت وقتی توضیح داد که چه وضعی دارند بچه ها در ظاهر کس به رویش نیاورد ولی همه گفتیم زنده برگشتن محال از طرفی هم حاجی پشت بی سیم دیگه بارمز صحبت کردن کنار گذاشته بود مخصوصا کشف صحبت میکرد احمد میگفت صحبت های حاجی پشت بی سیم با رصایزدی شنیدنی بود مخصوصا انجا که حاجی گفت اقای یزدی بفهمانید قدرت اسلام به این بعثی ها انجا که امام گفت چنان سیلی به گوش صدام می زنیم که از جایش بلند نشود به توسط شماست صحبت های معنوی روحیه بخش حاجی حال هوای خاصی به منطقه داده بود کم کم بعداز ظهر داشت رد میشد ما تو محاصر ی دشمن ولی یک قدم نگذاشتن دشمن جلو بیاد صدای شلیک کاتیوشا از پشت سرمان نوید خوبی بود ادوات لشگر تا رسید دوکوهه فرستادنش اینجا با اولین شلیک ها دشمن رو به عقب نشینی گذاشت  البته دشمن میدانست که جلویش فقط نیروهای بودن که الان همین جا هستن ومابقی کل خط تا دهلران فکه خالی برای همین فکرش هم نمیکرد بچه ها مردانه جلوش در بیاند دم غروب امدیم عقب با دیدن بچه ها گل از گلمان شگفت بعد ها احمد گفت یک درصد احتمال زنده ماندن تان نمیرفت برای همین چقدر سخت گذشته بود اخه کسی نمی دانست قرار دو روز دیگه جمهوری اسلامی ایران قطعنامه 598 سازمان ملل را قبول کند و این باغ شهادت بسته بشه کسی نمی دانست امام عزیزمان قرار جام زهر قبول قعطنامه راسر بکشد کسی نمی دانست این جمع های باصفا خدای دارد بساتش جمع میشود یعنی خدا پارکابی های شهادت داشت سوا میکرد ولی یکچیز معلوم بود انم غم وناراحتی بچه ها که کمبود نیرو باعث شد دشمن جرات پیدا کند تا کجا دوباره بیاد خرمشهر بار دیگر در استانه ای سقوط قرار گرفت یا همین جا تا کرخه جلوی دشمن خالی بود ان موقع همه جا شده بود سنگر جز جبهه که سنگر اصلی بود خلاصه رسیدیم پیش بچه ها سر سه را ابوغریب که پیکر معاون لشگر شهید حاجغلام رصا صالحی از جلو اوردنند حاجی به بقیه گفت به سمت کرخه عقب برن کسی نماند بعدش منو احمد صدا زد فکر کنمحاج امینی بود باحاجی منواحمد کشیدن کنار تر گفت پل کرخه را مواد گذاری میکنید اماده که دستور رسید بزنید معطل نمی کنید اول فکر کردیم اشتباه شنیدیم  احمد گفت حاجی پل کرخه محکم گفت اره فقط جلب توجه نکنید من که از بهت محاصرو هنوز بیرون نیامده بودم احمد حواسش جمع تر بود پیش خودم گفتم اول جنگ پل کرخه را نزدند اما حالا اما دستور دستور بود در کل جنگ یاد نداشتیم حتی لحظه ای کسی بخواهد در اطاعت از فرماندهی کوتاهی کند همه رفتند که دیدیم یک تویوتا نوع امد جلوی ما ایستاد  دو نفر از بچه های سپاه با لباس انکارد کرده انگار الان اتو کرده بودند باحالتی عتاب مانند به من گفت مال کدام تیپ ولشگرید اینجا چیکار میکنید دشمن کدام طرف است تا کجا امد جلو یک ان فکر کردماصلا ایرانی یند تا امدم جواب بدم احمد از حالتم فهمید که چه عصبی وار رفتم برای جواب که نه بیشتر سوال کردن که ..احمد زود امد جلو گفت شما مال کجاید که بحث بالا گرفت همیشه هم جا عده ای عافیت طلب هستن که بعد هر کاری پیداشان میشه کار رسید به حای که وقتی فهمیدن دشمن تنگه ابوغریب حالا حی میخواهند طوری که مثلا نترسیدن سوار ماشین بشوند برگردنند بچه ها نمذاشتن تا یکی شان باادب تر بود معذرت خواهی کرد و با نشان کارت شناسای که مال ..بودنند توانستند از دست بچه ها که کاملا شکم بهشان کرده بودنند نجات یابند سوار ماشتن به سمت پل کرخه نزدیک پل گردان حبیب بود پشت خاکریز که تازه زده بودنند داشتن اماده میشدن که اگر دشمن بازم حوص پیشروی کرد جلوش بگیرنند سریع پایهای پل مواد گذاری کردیم نشستیم منطز دستور نماز خواندیم نیمه های شب بود که از قرارگاه دستور لغو زدن پل دادن که دشمن خودش عقب نشسته بود با تنی خسته به سمت دوکوهه حرکت کردیم ونمی دانستیم اخرین رفت امد های پربرکت است نمیدانستیم قرار این سفره نعمت فردا برچیده بشود خیلی چیزهای دیگه را نمیدانستیم داریم از دست میدیم از لحاظ معنوی و.. ادمه در قسمت بعدی/سجادموحد{اژیر}


پیام رسان

+ به نظر دوستان با اینکه در روز عاشورا و حتی گفتن خود امام ع که با اینکه میدانید من کی هستم چرا می خواهید مرا بکشید چرا ان نامردها این کار را کردن چه علت یا علت هایی باعث شد که مردم ان زمان بعد از گذشت حدودا چهل پنجاه سال این عمل که هیچ اسمی نمیشه برایش گذاشت انجام دادن /سجاد موحد«اژیر»

+ سلام بر محرم سلام بر عاشورا سلام بر ان سری بر نوک نی قران خواند سلام بر ان خانمی که صبرش استواریش در راه خدا همه چیز را زیبا می دید و به زیبایی معنی داد و سلام به ارواح طیبه شهدا وامام شهدا که یک بار دیگه تاریخ عاشورا را تکرار کردن که به دنیا بفهمانند که مدینه ای فاضله تنها یک افسانه نیست /سجاد موحد «اژیر»

+ حزع نکن فذع نزن /عشق شکستن صداست /دلی که از عشق شکست /حریم مخلص خداست /هزار یک شب است و دل /که دل به دست نا خداست /عشق یعنی که فقط بسیج ....لشکر مخلص خداست /هفته ای بسیج بر دریا دلان مبارک /سجاد موحد «اژیر»

+ یا زهرا «س» داریم با حسین حسین شما پیر میشویم خوشحال از این جوانی از دست رفته ایم /سجاد موحد «اژیر»

+ جناب اقای فخریی حواله هایی اینترنتی بود و از طریق اینترنت کارت به کارت شده است و اینکه شماره پیگیری میدهد که برای تان فرستادم و اینکه مسول حساب داری محترم مبلغ و شماره تراتکش اینترنتی را دارد ان موقع چطور بازم باید منتظر تائید باشد وقتی همه چیز را می نویسید دیگه جند روز برای تائید باید بماند /سجاد موحد «اژیر»

+ ای میکده ای عشق لک لبیک خمینی /شمشیر فرو خورده چون جام تو هستیم /یا سیدالخامنه ای حلت بفنائک /دستور بفرمای که صمصام تو هستیم /سجاد موحد «اژیر»

+ دشمنان ما هنوز عاشورا را درک نکردن هنوز ولایت فقیهه را نفهمیدن و نفهمیدن که زمانی که خانم وارد گودال قتلگاه شد و رگهای بریده برادر بوسید یعنی چه فرماندهی معظم کل قوا هر کشوری که فکر تجاوز به کشور عزیز ما را بکند چنان تو دهنی از درون خودش میزنیم محکم دشمن این را هم نفهمید ولی ترس در وجودش نشست و جا زد که سارکزی گفت اصلا فکر حمله ای نظامی به ایران اشتباه است یعنی چی /سجاد موحد «اژیر»

+ ای دوکوهه سرور خوبیها /حجله گاه لباس خاکی ها /مستی تو وضو دیدار توشکوه تمام پاکی ها/دوکوهه همتش مردی خدایست /دوکوهه حاصلش مشتی فداایست /دوکوهه گردان های به ترتیب /دوکوهه مقر گردان تخریب / رفیقان جدا مانده ز تقدیر /دوکوهه پادگان بنده سازی /دوکوهه سازمان عشق بازی /شادی ارواح طیب شهدا امام شهدا صلوات /سجاد موحد «اژیر»

+ جبهه جام ناب عاشقی /جنگ یعنی رودها بی قایقی /جبهه یعنی روزهای ازمون /جبهه یعنی پایگاهی از یقین /جنگ یعنی جایگاه متقین /جبهه یعنی نقطه ای اوج زمین /جنگ پیمانیست بهر مخلصین /جبهه یعنی دست شستن از همه /جنگ یعنی سالک بی واهمه /جبهه یعنی اقتدا بر علقمه /جنگ یعنی کوچه ای یا فاطمه س/سجاد موحد «اژیر»

+ اصرار پشت اصرار که حاجی بگذار برم جلو دیگه عملیات والفجر 4 بود کاشانی تازه از امریکا امده بود دکترای چند چیزو داشت ان موقع سن وعقلمان نمی رسید یعنی چه به سه زبان زنده دنیا صحبت می کنه یعنی چی انقدر اصرار کرد تا حاجی گفت شرط گفت قبول حاجی گفت تا نقطه ای رهای گفت باشه حاجی وسایلت تحویل تعاون بده کاشانی کوله پشتیش خالی کرد سه تیکه لباس دارو ندار ما از دنیا رسیدن نقطه ای رهای پر کشید /سجاد موحد«اژیر»

مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ