90/4/10
7:18 ص
از غرب دوباره به سمت جنوب حرکت کردیم اول امدیم مقر وسایل مورد نیاز برداشتیم حرکت بسوی جاده اهواز خرمشهر که لحظه به لحظه خبرهای نا گواری میرسید هر چه به سمت اهواز میرفتیم جاده برگشت شلوغ بود مانند روزهای اول جنگ از طرفی مردم فکر می کردنند که ایران قطعنامه را قبول کرده پس چرا جنگ تمام نشد واقعا پیش بینی امام درست از اب درامد که قبول قطعنامه به منزله تمام شدن جنگ نیست دشمنان نظام مقدسمان که فکر نمی کردند امام انقدر در راه رضای خدا از همه ای هستیش بگذرد وهوشیارانه وبه موقع قبول کند خودشان را از یک سال قبل اماده کرده بودنند برای همین با تمام قوا دوباره از مرز شلمچه وخرمشهر پاشگاه زید ایستگاه حسینی شروع به پیشروی کرد از طرفی نیرو هم جلوش نبود با خیال راحت تک کرد ولی چون ایران قبول کرده بود قطعنامه راهدفش بیشتر اسیر گرفتن واینکه دنیا پشتش بود جای را هم میتوانست نگهه دارد عقب نشینی نمی کرد رسیدیم اهواز شهر شلوغ افتادیم تو جاده اهواز خرمشهر از دژبانی رد شدیم دیدیم اصلا کس نیست این دژبانی بعد از فتح خرمشهر زده بودنند مشترک ارتش وسپاه بود ولی هیچ کس نبود از دور دود ناشی از اتیش ریختن دشمن معلوم بود ستاد لشگر مقری بود به نام جنگال مخصوص جنگهای الکترونیکی بی سیم وشنود بود رسیدیم انجا توی ان گرما که اب گیر بچه ها نمی امد دوتا اسیر گرفته بودنند جلوشان نوشابه با یخ بود به احمد گفتم نگاه کن بچه ها خنده می کردند به شوخی میگفتند ماهم اسیر در همین حین رفتیم لب جاده درگیری پراکنده بود دشمن عقب زده بودند ولی بازم ول کن نبود هدفش این بود که نگذار نیروها به خرمشهر برسند فکر کنم لشگر 25 کربلا داشت از خرمشهر دفاع میکرد رو جاده اسفالت ایستاده بودیم که دیدیم یک جیپ عراقی با چه سرعتی دارد از سمت خرمشهر میاد به سمت ما گفتیم لابد غنیمتی خودمان نزدیک که شد بچه ها امدن نگهش دارن که سرعتش بیشتر کرد یک سرباز با یک درجه دار دشمن بودن نیم ساعت پیش نکه پیشروی کرده بودند خبرعقب نشیتی انگار نرسیده بود به اینها بچه ها شروع به تیرندازی کردنند عراقیها هم ماشین رها کردند از خاکریز کنار جاده رد شدند به سمت عراق شروع به دویدن کردند که بچه ها گرفتنشان اوردنشان دم سنگر ستاد از طرفی تشنه بودن از طرفی انگار تعجب کرده بودند مارو انجا دیدنند که بچه های اطلاعات شروع به باز جوی اولیه کردند گفتند که صبح غرب عراق بودند چون ترابری نظامی داخلی عراف را کشور ایتالیا به عهده گرفته بود برای همین سریع با هلکوپتر می امدن جنوب میشه بگی راز اینکه چرادشمن انقدر گستاخ شده بود یکی از علت هاش همین بود بچه های ما از غرب جاکن میشدن به سمت جنوب خیلی زود همه ای یگانها میرسیدن 3 ال 4 روز کل لشگر می امد ولی اینها صبح غرب عراق سوار بالگرد میشدند سریع می امدن جنوب هم حفاظتی رعایت میشد هم نیرو خسته نمیشد یکی از عوامل مهم اخر جنگ که دنیا واقعا دست به دست صدام لعین داده بودن تا به اصطلاح خودشان کارو یکسره کنند بافرمان امام که باید جبهه ها پر شود امت وفا دار به اسلام انقلاب کشور یک بار دیگه نشان دادند که مرد روزهای سخت هستن سیل نیروها بود که به مناطق عملیاتی می امدند هرکس با هرچی که توانست بود خودش رسانده بود اول فرمان امام وقدیمیها هم اینکه میدانستن که نباشند تا اخر عمر حسرتش باید بخورند دشمن وعقب زده تا سه راهی شلمچه یک پل کوچک بود انجا حاه احمد گفت یکیجی ب از بچه ها را با مواد منفجره زیر این پل اماده بذار که اگر جواب تک ما را دادلاعقل بازدن پل کمی حرکتش کند کنیم احمد هم چیت ساز که دانشجو هم بود گذاشت زیر پل با مواد اماده احتمالش ضعیف بود ولی احتیاط شرط بود تا دروازهای خرمشهر دشمن بار دیگر پیش امد از طرف حسینه ای هم تا کارون نزدیک اهواز امد با عقب زدن دشمن فقط خرمشهر مانده بود که بچه های لشگر 25 کربلا چنان مقاومتی کردند که باعث فخر ادم میشه نگذاشتن دشمن یک بار دیگه حتی دستش به چند کیلومتری شهر برسه با الحاق نیروها دشمن کم کم شروع به عقب نشینی کرد انقدر سرگرم نبرد بودن بچه ها که فکر نمی کردن که چه سفره ای دارد جمع میشه چه نعمتی روازدست میدیم درست جنگ بد ولی ما دفاع کردیم وواقعا نعمت بود انقلاب و اسلام وکشور و بیمه کرد قسمت پایانی انشاالله در سری بعد /شادی ارواح طیب شهدا امام شهدا صلوات /سجاد موحد {اژیر}
پیام رسان